http://funkade.farsiblog.com/ جوک های جدید,جوک بی ادبی ,سرگرمی ,

حکایت و داستان های آموزنده

سایت ویتامین خنده ,جوک های جدید بدون تکرار

حکایت و داستان های آموزنده

۱,۲۹۱ بازديد

داستان طنز

حکایتی است که روزی ملایی از کنار گازرها (رختشورها) می گذشت که پارچه های سفید را شسته و آنها را پهن کرده بودند. سگی را دید که در کنار پارچه ها راه می رود و بدنش با آنها تماس پیدا کرد. رو به یکی از آنها کرد و گفت :

"سگ پارچه ها را نجس کرده - او را دور کن وپارچه ها را تطهیر کن" .

رختشور که دید پس از مدتی تحمل رنج و زحمت و شستن و پهن کردن و هم اکنون که پارچه ها نزدیک به خشک شدن هستند مجبور به دوباره کاری است رو به ملا کرد و گفت :

"حاج آقا این حیوان سگ نیست و ان شاالله بز است."

ملا گفت : " مگر چشمت ایراد دارد و نمی بینی سگ است ؟"

رختشور گفت : "خیر انشاالله بز است.!"

ملا سنگی برداشت و به طرف سگ نگونبخت پرتاب کرد .

سنگ به سگ خورد و سگ از درد شروع کرد به واق واق کردن.

رو به رختشور کرد و گفت : نگفتم ؟ کر که نیستی - صدایش را شنیدی ؟

رختشور لبخندی زد و گفت : "قدرت خدا را ببین که بز صدای سگ در می آورد"

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.