مریض مصلحت خویش را نمی داند به تلخ و شور طبیعت زمانه قانع باش #صائب
از عشق من به هر سو در شهر، گفتگویی ست
من عاشق تو هستم، این گفتگو ندارد
#شهریار
در ادامه
.............................
رضایِ دوست به دست آر و دیگران بگذار
هزار فتنه چه غم باشد ار برانگیزند
#سعدی
صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد
بگذر بدین حوالی که جهان به هم برآمد
#مولانا
با آن همه دشمنی که کردی
بازآی که دوستی همانست
#سعدی
دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو
زخم دگر چه می زنی صید به خون تپیده را
#فروغی_بسطامی
سیصد و شصت و چهارم شب به سر شد بی رخش
باز هم یلدای دیگر آمد و معشوق نیست
#داریوش_جعفری
ماه از سیمایِ تو الگو گرفت؟!یا تو زِ ماه؟!
بس کن ای دل!هِی سوال و هِی معمّا تا به کِی؟!
#یزدان
در خیالم با تو هستم،دست در دستانِ هم
من شدم دیوانه اینک!غرقِ رویا،تا به کِی؟!
#یزدان
صائب دو چیز می شکند قدر شعر را
تحسینِ ناشناس و سکوت سخن شناس
#صائب_تبریزی
جان باختن آسانست اندر نظرت لیکن
این لاشه نمیبینم شایستهی قربانت
#سعدی
در این زمانه غریبم،بگو به حضرت عشق
به هر بهانه ... نشد! بی بهانه برگردد
#جویامعروفی
از تو سکوت مانده و از من، صدای تو
چیزی بگو که من بنویسم به جای تو
#اصغر_معاذی
دست بیگانه ... اگر شانه ... مرا دیوانه ...
مویت انداخته مارا به پریشان گویی
#سجاد_شهیدی
تو نیستی و دگر من نمی روم در خواب
طبیب گفته بدون تو هیچ جا نروم
#علی_اکبر_لطیفیان
به رغم حالت آرام و سر به زیرت باز
به همزده ست جهان را عبور طوفانیت
#علی_سلطانی_وش
چون طفل که از خوردنِ داروست پریشان
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان
#علیرضا_بدیع
جز دوتا سکته، سه تا غش، چند باری خودکشی
رفتنت تاثیر چندانی به حال من نداشت
#مجتبی_صادقی
میزنم آتش به قلبم، هـرچه بادا باد، باد
خودکشی در شعرها، عنوانِ خوبی می شود
#آرش_مهدی_پور
وعده های سر خرمن همه ارزانی شیخ
با تو هر لحظه دلم میل جهنم دارد!
#علی_صفری
چه سرنوشـت غمانگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود
#حسین_منزوی
گر حکم شود که مست گیریند
در شهر هر آنکه هست گیرند
#پروین_اعتصامی
گر چه بــا دوری ِ او زندگیم نیست،ولـــی
یاد او می دمدم جــان به رگ و پوست هنـــوز
#سیمین_بهبهانی
از گلوي خود بريدن وقت حاجت همت است
ورنه هر كس وقت سيري پيش سگ نان افكند
#صائب
کاش یعقوب بدیدی رخ او تا گفتی
فرقها یوسف من تا مه کنعان دارد
#فروغی_بسطامی
چو گل ز ساده لوحی در خواب ناز بودم
اشک وداع شبنم بیدار کرد ما را
#صائب
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
#فیض_کاشانی
کسی نگفت نسیم از تبار طوفان است
وگرنه غنچه کجا مشت بسته وا میکرد
#حسین_منزوی
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون میکند با ما ،نهانی میکند
#شهریار
- ۲۱۳ ۲۱۹
- ۰ نظر